شناخت نیچه ، محاکمه یا نقد او ؟
نصرت شاد نصرت شاد

 

    فیلسوف ، خالق جملات قصار

 

 

 

بیش از یک قرن است که نقد آثار و محاکمه شخصی نیچه در غرب ادامه دارد . گروهی او را نابغه و گروهی دیگر دیوانه اش می پندارند .توخولسکی ؛ ژورنالیست ضد فاشیست ، در سال 1932 نوشت که نیچه مورد استفاده ای برای فاشیسم ندارد چون هرکس میتواند به او استناد کند ؛ بگوبه چه نقل قولی نیاز داری تا من از نیچه برایت بیاورم ؛ از جمله طرفدار آلمان ، ضد آلمان ، برای صلح ، ضد صلح ، برای ادبیات ، ضد ادبیات ، و غیره .

لوکاچ ، فیلسوف مارکسیست ، نیچه را ایدئولوگ بورژوازی میدانست . او مدعی بود که نیچه اصول توحش را وارد رشته فلسفه نموده است چون اصول اخلاق ماکیاولیستی اش ضد اخلاقی است . لوکاچ در سال 1962 در مقاله " نابودی عقل " نوشت که اصول فاشیسم روی جریانات خرد گریزی مانند نیچه ، شلینگ ، شوپنهاور ، زیمل ، و اشپنگلر قرار دارد . آدرنو و هایدگر ، نیچه را پیشگوی فاشیسم میدانستند . ارنست یونگر ، ادیب آلمانی ، نیچه را دارای ظرفیت و استعداد ضد فاشیسم میدانست .

   لوکاچ میگفت که ایدئولوژی بدون تقصیر وجود ندارد ، نیچه گرچه فاقد سیستم فلسفی خاص است ، او ولی از آغاز ضد دمکراسی و سوسیالیسم بود . فرانس مهرینگ ، منتقد مارکسیست ، نیچه را فیلسوف مد روز بورژوازی میدانست . وی میگفت که فرمول نیچه – فاشیسم تنگ است ، آنرا باید به فرمول نیچه – امپریالیسم گسترش داد . آدرنو اخلاق ضد اخلاقی نیچه را جوابی به مسائل قرن 19 اروپا مانند رشد داروینیسم و اشاعه مسیحیت ارتجاعی میدانست . او اخلاق انسان برتر و ابرمرد نیچه ای را داروی مناسب نیهلیسم قرن 19 غرب میدانست . ایدههای عرفانی مرتاضی و قناعت پیشه نیچه نیز مناسب جنون جامعه مصرف و مازاد تولید و اقتصاد سود سرمایه داری در قرن بیست شد .

نیچه ، مسیحیت و یهودیت را دلیل ابتذال اروپا تا قرن 19 میدانست . هایدگر در یک مقاله 30 صفحه ای در سال 1936 با عنوان " نیچه و فاشیسم " مدعی شد که کتاب " اراده قدرت " نیجه نیز موجب جنگ جهانی گردید ، چون نیچه اهمیت غریزه حیوانی و عقل انسانی را که موجب خشونت میشوند ، مساوی میدانست .

نیچه  میگفت که هر ایدئولوژی اخلاقی به نیهلیسم میرسد . میان زندگی بیولوژیک و زندگی فرهنگی باید فرق گذاشت . اشتباه نیچه آنجاست که نژاد را ناقل تمدن میدانست ، در حالیکه نژاد یک مفهوم بیولوزیک و حیوانی است که اجازه شناخت نمیدهد . از نژاد باید یک معنی و تعریف فرهنگی نمود . اخلاقگرایی گاهی نوعی بی اخلاقی است .  اگر نیچه با قرن 19 و نظام گری دولت پروس مبارزه میکرد ، هیتلر با جمهوری وایمار و سوسیال دمکراتهای حاکم در آن مبارزه می نمود .

فاشیسم از آغاز خود را در رقابت با بلشویسم میدانست . لوکاچ آنرا تهدیدی برای سوسیالیسم میدانست . منقدین لیبرال ، فاشیسم را شبیه بلشویسم معرفی میکنند چون در نظر آنان در هر دو یک ایدئولوژی حاکم بود ، یک حزب پوپولیستی وجود داشت ، یک سازمان امنیت مخوف آدم ربایی میکرد ، و غیره .

   در دادگاه نورنبرگ بعد از پایان جنگ جهانی دوم ، در کنار نیچه ، فلسفه جنگ هگل نیز به محاکمه کشیده شد چون او گفته بود که در طبیعت، اختلافات با کمک جنگ و مبارزه و نبرد حل میشوند ، اختلاف میان دولتها را نیز نمیتوان با کمک اخلاق حل نمود . هگل همچون شیلر گفته بود که تاریخ جهان ، دادگاه جهان است . با این وجود شباهت نیچه بیشتر به ارنست یونگر و اشپنگلر است تا به نازیسم . از طرف دیگر نیچه همچون معلم پیشین اش ، توماس هابس ، به فردگرایی و خودپرستی اخلاقی انسان ، باور داشت . نیچه مبلغ یک رادیکالیسم تاریخی است . او میگفت در اروپا ارزشهای یهودی و دینی سرانجام بر ارزشهای فرهنگ رومی غالب شده اند .

نیچه دولت را تصوری از تضمین قدرت و تعالی خواهی میدانست . وی به تقلید از افلاتون و با اشاره به ناپلئون میگفت که در سیاست ، دولتمردان باید هنرمند و هنرمندان باید سیاستمدار باشند . این نظر او را امروزه استتیک نمودن ساست مینامند . افلاتون میگفت که به قدرت رسیدن دولتی خاص ، خود هدف نیست بلکه تهیه امکانات  برای یک زندگی عالی و متعالی ، هدف است .

جنتیل ایتالیایی ، فاشیسم را نوعی ایده آلیسم نامید چون آن به ارزشهای ایده آلیستی مانند خانواده ، تمدن ، میهن ، روح انسانی و غیره اهمیت میدهد . از طرف دیگر فاشیسم مبلغ فرهنگ اخلاق شهادت و قربانی و خشونت است چون انسان باید همیشه آماده خودکشی و از جان گذشتگی باشد . در فلسفه یونان باستان وقتی از اصول و رعایت اخلاق سخن می آمد ، بردهها را مستثنی میکردند و آدم حساب نمی نمودند . به این دلیل عقیده به دو نوع اخلاق ، سرانجام به ضد اخلاق میرسید ، و از این طریق اخلاق به سیاست مبدل میشد . آنها حتی آدم جانی را انسانی قوی میدانستند که به یک بیماری دچار شده .

نیچه مینویسد که وظیفه دولت آنست که شرایطی ایجاد کند که نوابغی مانند نابغه نظامی ، فلسفی ، علمی ، هنری و غیره در آن رشد کنند .او به حکومت الهی جهانی باور داشت که رهبرش مانند ناپلئون هم خدایی انسانی و هم انسانی خدایی است .برای نیچه ناپلئون انسانی است ایده آل چون او ترکیبی است از نبوغ ابرمرد و خشونت حیوانی .متفکرین بورژوایی فلسفه سیاسی افلاتونی نیچه را فلسفه استتیک سیاسی می نامند .

امروزه اشاره میشود که فاشیستها معمولا میدانند که چگونه بقدرت برسند ولی نمیدانند که چگونه از قدرت در خدمت مردم استفاده کنند . کاتولیک گرایانی مثل نیچه خواهان شخصیت هایی بودند که ترکیبی باشند از سزار و مسیح .  هیتلر ، موسولینی و استالین هرسه کاتولیک بودند . هیتلر ، موسولینی و نیچه طرفدار فرهنگ یونان و روم باستان بودند . موسولینی مانند نیچه به مطالع عمیق آثار افلاتون ، ارسطو ، و سیسرو پرداخت . نیچه مدعی بود که بعد از پاکسازی یهودیان در اروپا ، سیاست دوباره به متافیزیک باز میگردد . از طرف دیگر او نیز گفته بود که از ترکیب دو نژاد آلمانی و یهودی در اروپا باید یک نژاد حاکم و ارباب بوجود آید که برجهان حکومت نماید .

نازیها خواهان حکومت تک حزبی با کمک ابزار حتی تروریستی بودند . آنها ایمانی عجیب به رسالت سیاست داشتند تا به رسیدن اهداف اجتماعی . نیچه میگفت تا زمانی که آخوندهای مسیحی انسان متعالی بحساب آیند به انسانهای دیگر توهین شده است ، ولی من قول میدهم که یکروز مردم برای روحانیون مسیحی پشیزی ارزش قائل نخواهند شد .

در نظر فاشیسم ، هستی و واقعیت باید از عقیده و ایمان تقلید کند و نه برعکس . به سبب تجدید نظر مارکسیستها در باره نیچه ، آثار وی از آغاز در غالب کشورهای بلوک شرق سابق ممنوع شده بودند .

 


November 19th, 2012


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
علمي و معلوماتي